| | | | | | |
|
صبری کنیم تا ستم او چه میکند؟ |
|
با این دل شکسته غم او چه میکند؟ |
|
|
هر کس علاج درد دلی میکنند و ما |
|
دم در کشیده تا الم او چه میکند؟ |
|
|
در دست ما چو نیست عنان ارادتی |
|
بگذاشتیم تا کرم او چه میکند؟ |
|
|
ای بخت من، به دست من انداز دامنش |
|
وین سر ببین که: در قدم او چه میکند؟ |
|
|
عیسی دمست یار، مرا پیش او بکش |
|
وآنگه نگاه کن که: دم او چه میکند؟ |
|
|
یک ره به پیش دیدهی من نام او ببر |
|
وز گریه بین که اشک و نم او چه میکند |
|
|
در حیرتم ز مدعی نادرست مهر |
|
تا مهر عشق بر درم او چه میکند؟ |
|
|
خورشید را چو نیست در آن آستانه بار |
|
گویی نسیم در حرم او چه میکند؟ |
|
|
این دوستان نگر که: نگفتند:اوحدی |
|
با هجر بیش و وصل کم او چه میکند؟ |
|