اوحدی مراغهای (غزلیات)/صد بار ز مهرت ار بمیرم
صد بار ز مهرت ار بمیرم | یک ذره دل از تو بر نگیرم | |||||
از شهرم اگر برون کنی سهل | بیرون مگذار از ضمیرم | |||||
از من نسزد شکایت تو | گر خار نهی و گر حریرم | |||||
ای کاج! مرا نسوختی هجر | دانند که بندهی اسیرم | |||||
یاد از تن همچو شیرش، ای دل | کم کن، که نه یوز این پنیرم | |||||
من نشکنم این خمار هرگز | کز عشق سرشته شد خمیرم | |||||
چون درد تو نیست هیچ دردی | زان هیچ دوا نمیپذیرم | |||||
بر گور من ار گذر کنی تو | برخیزم و دامنت بگیرم | |||||
دوشم به فلک رسید ناله | و امروز به چرخ شد نفیرم | |||||
گر پیر شود سرم چه سودست؟ | چون دل نشود مرید پیرم | |||||
حال دل من بکس مگویید | کین نامه غلط کند دبیرم | |||||
از مهر تو بست چرخ نقشم | با عشق تو داد دایه شیرم | |||||
بگذار به محنت اوحدی را | گو من ز محبتت بمیرم |