| | | | | | |
|
مادر غم هجران تو، گر زانکه بمیریم |
|
بر وصل تو یکروز ببینی که: امیریم |
|
|
ای سرو، که اسباب جوانی همه داری |
|
با ما به جفا پنجه مینداز، که پیریم |
|
|
گر تلخ شود کام دل ما چه تفاوت؟ |
|
کز یاد لب لعل تو در شکر و شیریم |
|
|
از بهر فرستان این قصه بر تو |
|
پیوسته دوان در طلب پیک و دبیریم |
|
|
در شهر طبیبیست که داند همه رنجی |
|
او نیز ندانست که: مجروح چه تیریم؟ |
|
|
با روی تو این سختی پیوند که ما راست |
|
بعد از تو روا باشد، اگر دوست نگیریم |
|
|
گو: قافله بیرون رو و همراه سفر کن |
|
ما را سفر و عزم نباشد، که اسیریم |
|
|
هر تلخ، که خواهی تو، بگو، تا بنیوشیم |
|
هر زهر، که داری تو، بده، تا بپذیریم |
|
|
این نامه پراگنده از آنست که بیتو |
|
چون اوحدی امروز پراگنده ضمیریم |
|