اوحدی مراغهای (غزلیات)/ماییم و خراباتی پر بادهی جوشیده
ماییم و خراباتی پر بادهی جوشیده | جز رند خراباتی آن باده ننوشیده | |||||
رندان سر افرازش دستار گرو کرده | خوبان طرب سازش رخسار نپوشیده | |||||
رندان وی از سستی بر چرخ سبق برده | خوبان وی از مستی در عربده کوشیده | |||||
بیفتنه مقیمانش فعلی نپسندیده | بیباده حریفانش قولی ننوشیده | |||||
زان باده چو تر گردی، از صومعه برگردی | وانگاه به سر گردی، ای زاهد خوشیده | |||||
هر دل که توانسته این حال طلب کرده | چون حال بدانسته دیگر نخروشیده | |||||
تا اوحدی افتاده اندر پی این باده | پستان سعادت را بگرفته و دوشیده |