| | | | | | |
|
ما نور چشم مادر این خاک تیرهایم |
|
آبای انجم فلکی را نبیرهایم |
|
|
هر نقد را که از ازل آمد به کام گیر |
|
هر فیض را که تا ابد آمد پذیرهایم |
|
|
در پنج رکن متفقالاصل چارهگر |
|
بر چار سکن متفقالفرع چیرهایم |
|
|
مستوفیان مال بقا را خزینهدار |
|
قانونیان طب بقا را ذخیرهایم |
|
|
ای مدعی، مکن تو ندانسته طرح ما |
|
که اکسیر و اصلان قدم را خمیرهایم |
|
|
گر کردهای تجارت هندوستان عشق |
|
دانی که: ما متاع کدامین جزیرهایم؟ |
|
|
از اتفاق غیبت ده روزه باک نیست |
|
کانجا ز حاضران بزرگ حظیرهایم |
|
|
آنجا مکرمیم چو سقلاب و زنجبیل |
|
هر چند در دیار تو کرمان و زیرهایم |
|
|
لاف « بلی» زدیم وز روز الست باز |
|
بر یک نهاد و یک صفت و یک و تیرهایم |
|
|
ما را ز شهر تا که برون بردهاند رخت |
|
گه خواجهایم در ده و گاهی امیرهایم |
|
|
دوری ز کوی دوست گناهی کبیره بود |
|
اکنون به شست و شوی گناه کبیرهایم |
|
|
روزی به چرخ جوش برآرد فقاع جان |
|
زین خم سر گرفته، که در وی چو شیرهایم |
|
|
با اوحدی معاشرت روح قدسیان |
|
نشگفت ازان، که ما همه از یک عشیرهایم |
|