اوحدی مراغهای (غزلیات)/مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست
مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست | دوست میدارد، ولیکن زهرهی گفتن کراست؟ | |||||
روی او در حسن چون ما هست، میگویم تمام | قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست | |||||
گر زبان در کام من شیرین شود چون نام او | بر زبانم رانم، سرم در معرض اندیشهاست | |||||
ای زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف | در ضمیرم گر بگردد، هم نپندارم رواست | |||||
اوحدی گر مهر او ورزی،بنه گردن به جور | بیدقی را زودتر باید زدن کوشاه خواست | |||||
عاشق و درویشی اینجا، در دعا و صبر کوش | چارهی عاشق صبوری، کار درویشان دعاست |