اوحدی مراغهای (غزلیات)/مدتی من به کام خود بودم
مدتی من کار خود بودم | با خود و روزگار خود بودم | |||||
صورتی چند نقش میبستم | گرچه صورت نگار خود بودم | |||||
به دیار کسان شدم ناگاه | گرچه هم در دیار خود بودم | |||||
بدر هر حصار میگشتم | نه که من در حصار خود بودم؟ | |||||
سالها یار،یار، میگفتم | خود به تحقیق یار خود بودم | |||||
یک شبم یار در کنار کشید | روز شد، در کنار خود بودم | |||||
اوحدی پیش من حجاب نشد | زانکه خود پردهدار خود بودم |