اوحدی مراغهای (غزلیات)/من بادهی عشق نوش کردم
من بادهی عشق نوش کردم | چون مست شدم خروش کردم | |||||
هر عربدهای که باده انگیخت | با زاهد خرقهپوش کردم | |||||
هر کس که زما و من سخن گفت | او را به دو می خموش کردم | |||||
چون هوش برفت از رقیبان | این بار حدیث هوش کردم | |||||
پندم مده، ای رفیق، بسیار | انگار که: پند گوش کردم | |||||
بگذار، که من نماز خود را | در خانهی می فروش کردم | |||||
بر آتش عشق اوحدی را | امروز تمام جوش کردم |