اوحدی مراغهای (غزلیات)/مینالم ازین کار به سامان نرسیده
مینالم ازین کار به سامان نرسیده | وین درد جگر سوز به درمان نرسیده | |||||
جانا، سخنست این همه سوراخ ببینید | بر سینهی این کشتهی پیکان نرسیده | |||||
افسوس! که موری نشکستیم درین خاک | وین قصه به نزدیک سلیمان نرسیده | |||||
ای ترک پریچهره، چه بیداد و جفا ماند؟ | کز کافر چشمت به مسلمان نرسیده | |||||
از خوان تو برخاسته یغمای طفیلی | زان گونه که یک لقمه به مهمان نرسیده | |||||
شک نیست که این چشم چو دریا نگذارد | در شهر یکی خانهی توفان نرسیده | |||||
زود اوحدی اندر سخن خود برساند | آوازهی این جور به سلطان نرسیده |