اوحدی مراغهای (غزلیات)/نه آخر دل من خراب از تو شد؟
نه آخر دل من خراب از تو شد؟ | نه آخر دو چشمم پرآب از تو شد؟ | |||||
نه آخر تن ناز پرورد من | گرفتار چندین عذاب از تو شد؟ | |||||
مکن خواب و چشم مرا غم بخور | کزین گونه بیخورد و خواب از تو شد | |||||
ز لب آب وصلی بدین سینه ریز | که برآتش غم کباب از تو شد | |||||
چو چنگم به گفتار خوش مینواز | که فریاد من چون رباب از تو شد | |||||
به یاقوت خود حال اشکم بپرس | که بر چهره چون لعل ناب از تو شد | |||||
متاب از بر اوحدی روی خویش | که بیچاره در تنگ و تاب از تو شد |