| | | | | | |
|
نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟ |
|
که: آب دیدهی نظارگان ز سر بگذشت |
|
|
ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسید |
|
رسید بر فلکم آه و از قمر بگذشت |
|
|
تو بخت بین که: نخفتم شبی جزین ساعت |
|
که خفته بودم و دولت ز پیش در بگذشت |
|
|
کدام پرده بماند درست و پوشیده؟ |
|
بدین طریق که آن ترک پرده در بگذشت |
|
|
دگر به پند پدر گوش برنکرد کسی |
|
که از مقابل او روی آن پسر بگذشت |
|
|
مسافری، که به شهر آمد و بدید او را |
|
ندیدهایم کز آن آستان در بگذشت |
|
|
چو دید آن سر زلف دراز در کمرش |
|
سرشک دیدهی خونریزم از کمر بگذشت |
|
|
ز من بپرس گزند جراحت دل ریش |
|
که چند نوبتم این ناوک از جگر بگذشت |
|
|
چو اوحدی نشدش دل به هیچ نوع درست |
|
هر آن شکسته که این تیرش از سپر بگذشت |
|