اوحدی مراغهای (غزلیات)/هر چه گویم من، ای دبیر، امروز
هر چه گویم من، ای دبیر، امروز | نه به هوشم، ز من مگیر امروز | |||||
قلم نیستی به من در کش | که گرفتارم و اسیر امروز | |||||
سالها در کمین نشستم تا | در کمانم کشد چو تیر امروز | |||||
رو بشارت زنان، که گشت یکی | با غلام خود آن امیر امروز | |||||
پرده بر من مدر، که نتوان دوخت | نظر از یار بینظیر امروز | |||||
میل یار قدیم دارد دل | تن ازین غصه، گو: بمیر امروز | |||||
اوحدی، جز حدیث دوست مگوی | که جزو نیست در ضمیر امروز |