اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست

اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست)
  هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست نتوان گفت که در قالب او جانی هست  
  باز جستیم و نشد روشن ازین چار کتاب آیت این نمک و لطف که در شانی هست  
  دیو را درد تو در کار کشد، زانکه به حسن تو پری داری، اگر مهر سلیمانی هست  
  تا جهان پرده برانداخت ز روی تو، بریخت زنگ هر نقش که بر صفه‌ی ایوانی هست  
  هر طرف باغی و هر گوشه بهشتی باشد خانه‌ای را که در و مثل تو رضوانی هست  
  مدعی گر ز رخت معجزه خواهد، بنمای با که روشن‌تر ازین حجت و برهانی هست؟  
  هم تو باشی به تناسخ که: دگر باز آیی دیدن مثل ترا هیچ گر امکانی هست  
  بی‌خیال تو شبی دیده‌ی ما خواب نکرد با کسی گرچه نگفتیم که: مهمانی هست  
  از تنور دل ما دود برآید، بدو چشم مگر این نوح ندانست که: توفانی هست؟  
  اگر، ای سایه‌ی رحمت، نظری خواهی کرد نقد را باش، که محتاجم و حرمانی هست  
  که پسندد که: به درد تو در آییم از پای؟ دست ما گیر، اگرت مکنت درمانی هست  
  تو به دندان منی، از همه خوبان، گر چه اوحدی را نتوان گفت که: دندانی هست