اوحدی مراغهای (غزلیات)/هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد
هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد | به سوی ما خبر او به هیچ باب نیامد | |||||
دلم کباب شد از هجر آن دهان چو شکر | ز شکرش چه نمکها که بر کباب نیامد؟ | |||||
بیار من که رساند؟ که: بیجمال تو، یارا | نظر به زهره و رغبت به آفتاب نیامد | |||||
شبی چو باد به ما بر گذار کردی و زان شب | دو ماه رفت که در چشم ما جز آب نیامد | |||||
محبت تو، نگارا، چه گنج بود؟ ندانم | که جای او بجزین سینهی خراب نیامد | |||||
خیال روی تو گفتم: شبی به خواب ببینم | گذشت صد شب و در دیده هیچ خواب نیامد | |||||
هزار فکر بکرد اوحدی شکار لبت را | ولی چه سود؟ که آن فکرها صواب نیامد |