اوحدی مراغهای (غزلیات)/پر از دل مپرس، ای پری، من چه دانم؟
پر از دل مپرس، ای پری، من چه دانم؟ | ز مردم تو دل میبری، من چه دانم؟ | |||||
چه گویی: بدان تا کجا شد دل تو؟ | ز من چون تو داناتری، من چه دانم؟ | |||||
مرا چند پرسی که: لاغر چرایی؟ | تو این بنده میپروری، من چه دانم؟ | |||||
ز من صبر جستی و عقل و سکونت | پریشانم، این داوری من چه دانم؟ | |||||
نمودی که: چون فاش گردید رازت؟ | تو این پردهها میدری، من چه دانم؟ | |||||
مپرس اینکه: دیوانه چون شد دل تو؟ | به دست تو بود، ای پری، من چه دانم؟ | |||||
مگو: کاوحدی چون خریدار من شد؟ | تویی ماه و او مشتری، من چه دانم؟ |