اوحدی مراغهای (غزلیات)/پستهی آن ماه مروارید گوش
پستهی آن ماه مروارید گوش | چون بخندد بشکند بازار نوش | |||||
صورت او مایهی لطفست و ناز | پیکر او سایهی عقلست و هوش | |||||
نرگس جادو فریبش سحر پاش | سنبل هاروت بندش لاله پوش | |||||
چون مگس برسر نهد هر لحظه دست | از لب چون لعل او شکر فروش | |||||
در غم او باز دیگ سینه را | آتشی کردم، که ننشیند ز جوش | |||||
خاطر ما کی خراشیدی چنین؟ | گر به گوش او رسیدی این خروش | |||||
دوش آب دیده از سر میگذشت | در غم آن زلفهای تا به دوش | |||||
اوحدی، تا کی کشی بار غمش؟ | از کشش چون نیست سودی، پس مکوش | |||||
گر به قولت گوش میدارد، بنال | ور سخن در وی نمیگیرد، خموش |