اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا
پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا | گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را | |||||
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس | من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا | |||||
روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید | پوشیده چند داریم این درد بیدوا را؟ | |||||
تا کی خلی درین دل پیوسته خار هجران؟ | مردم ز جورت، آخر مردم، نه سنگ خارا | |||||
آخر مرا ببینی در پای خویش مرده | کاول ندیده بودم پایان این بلا را | |||||
باد صبا ندارد پیش تو راه، ورنه | با نالهای خونین بفرستمی صبا را | |||||
چون اوحدی بنالد، گویی که: صبر میکن | مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا |