| | | | | | |
|
پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم |
|
بر تو چو عاشق شدم آن همه بگذاشتم |
|
|
نقش بسی دیدم از دفتر خوبی ولی |
|
بر ورق سینه جز نقش تو ننگاشتم |
|
|
تا بتو پرداختم خلوت دل را تمام |
|
سایهی خود نیز را مشغله پنداشتم |
|
|
چاه که میساختند بر ره من دلبران |
|
پیش زنخدان تو جمله بینباشتم |
|
|
شد ز جفای تو دل پرخلل و خون، ولی |
|
من ز جفا هر چه شد ناشده انگاشتم |
|
|
تشنهی لعل توام دیگر ازان میدهد |
|
زلف چو شام تو از خون جگر چاشتم |
|
|
من بتو امیدوار، تا بر شادی خورم |
|
خود همه اندوه بود، تخم که من کاشتم |
|
|
گر چه برافراشتم سر به هنر در جهان |
|
در قدمت مینهم سر که برافراشتم |
|
|
گوش دلم تا شنید نام ترا کافرم |
|
از سخن اوحدی گر خبری داشتم |
|