اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون همه ملک وجود خانهی شاهست و شاه
چون همه ملک وجود خانهی شاهست و شاه | راه چه جویی به غیر؟ بیش چه پویی به راه؟ | |||||
ای که نچیدی گلش،، در گل خود کن نظر | ای که ندیدی رخش، در دل خود کن نگاه | |||||
تا تو به خود میروی، گر چه نه بد میروی | بیتلفی نیست مال، بیکلفی نیست ماه | |||||
رنگ دویی رنگ ماست ورنه ز نوری چراست؟ | پیکر چینی سفید، هیکل زنگی سیاه | |||||
وادی قدسست هین! رو بکن از پای کفش | نادی عشقست هان! رو بنه از سر کلاه | |||||
اوحدی، ار کار هست، بر در او بار هست | در شو و حجت بگیر، بگرو و حاجت بخواه | |||||
یار کمینها کند، غارت دینها کند | آنکه چنینها کند، بر تو نگیرد گناه |