| | | | | | |
|
چیست آن شهریار در پرده؟ |
|
شور در شهر و یار در پرده |
|
|
هر زمان بار میدهد، لیکن |
|
نیست امکان بار درپرده |
|
|
پرده از روی برگرفت آن ماه |
|
همچنان روی کار در پرده |
|
|
همه گلها ازو شکفته و باز |
|
گل او غنچهوار در پرده |
|
|
پرده داری بدوستان دادست |
|
و آنگه آن پرده دار در پرده |
|
|
چیست این نقش گونهگون؟ ار نیست |
|
نقشبندی سوار در پرده |
|
|
از پس پرده جمله حیرانند |
|
کس ندارد گذار در پرده |
|
|
همه را رخ به خون دیده نگار |
|
نیست کس با نگار در پرده |
|
|
گر نخواهی که: گم شوی از خود |
|
نروی زینهار! در پرده |
|
|
رانی، این پرده را چو راست کنند |
|
نالهی زار زار در پرده |
|
|
از برون گر هزار بینی، نیست |
|
جز یکی زان هزار در پرده |
|
|
هم تویی پردهی بصیرت تو |
|
خویشتن را مدار در پرده |
|
|
پردهی خویش را بسوز و ببین |
|
دوست را آشکار در پرده |
|
|
مرو، ار پرده در میان بینی |
|
پرده بین را چکار در پرده؟ |
|
|
تو که چون شیر پرده پشمینی |
|
چون بگیری شکار در پرده؟ |
|
|
رفع این پرده یک نفس کارست |
|
مبر این روزگار در پرده |
|
|
اگر آن رخ جمال بنماید |
|
نهلد پود و تار در پرده |
|
|
پرده زان دیدهای، که هست ترا |
|
دیدهی اعتبار در پرده |
|
|
نظر جهل چون تواند دید |
|
یار در غار و غار در پرده؟ |
|
|
هر که او اختیار خود بگذاشت |
|
رفت بیاختیار در پرده |
|
|
گر درین پرده میروی، ایدل |
|
اوحدی را میار در پرده |
|