اوحدی مراغهای (غزلیات)/کاکل آن پسر ز پیشانی
کاکل آن پسر ز پیشانی | کرد ما را بدین پریشانی | |||||
حاصل ما ز زلف و عارض اوست | اشک چون خون و چشم چون خانی | |||||
شب اول چو روز دانستم | که کشد کار ما به ویرانی | |||||
ای به رخسار آفتاب دوم | وی به دیدار یوسف ثانی | |||||
در کمند توییم و میبینی | مستمند توییم و میدانی | |||||
عهد بستیم و نیستی راضی | دل بدادیم و هم پشیمانی | |||||
گر نیاییم یاد ما نکنی | ور بیاییم رخ بگردانی | |||||
دل به دست تو بود، بشکستی | تن به حکم تو گشت و تو دانی | |||||
حالم از قاصدان نمیشنوی | نامم از نامه بر نمیخوانی | |||||
اوحدی را ز درد درمان کن | که بنالد ز درد و درمانی |