| | | | | | |
|
گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی |
|
ماجرای پادشاهان کس نگوید با غلامی |
|
|
رای آن دارم که روی از زخم شمشیرت نپیچم |
|
کم نه روی اعتراضست و نه روی انتقامی |
|
|
تا تو روزی رخ نمایی، یا شبی از در درآیی |
|
من بدین امید و سودا میبرم صبحی به شامی |
|
|
بر سر کوی تو سگ را قدر بیش از من، که آنجا |
|
من نمییارم گذشت از دور و او دارد مقامی |
|
|
گر ز نام من شنیدن ننگ داری سهل باشد |
|
همچو ما شوریدگان را خود نباشد ننگ و نامی |
|
|
آنقدر فرصت نمییابم که برخوانم دعایی |
|
آن چنان محرم نمییابم که بفرستم سلامی |
|
|
آخرالامرم ز دستان تو یا دست رقیبان |
|
بر سر کویی ببینی کشته، یا در پای بامی |
|
|
گر سفر کردند یارانم سعادت یار ایشان |
|
آن که رفت آسود، مسکین من که افتادم به دامی |
|
|
دوش مینالیدم از جور رقیبت باز گفتم: |
|
اوحدی، گر پختهای چندین چه میجوشی ز خامی؟ |
|