اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/یاد تو ما را چو در خیال بگردد

اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) از اوحدی مراغه‌ای
(یاد تو ما را چو در خیال بگردد)
  یاد تو ما را چو در خیال بگردد عقل پریشان شود، ز حال بگردد  
  چون تو پسر مادر سپهر نزاید گرد جهان گر هزار سال بگردد  
  ماه نبیند ستاره‌ای چو جبینت گر چه بسی بر سپهر زال بگردد  
  خط سیه می‌دمد ز رویت و زنهار! تا نگذاری که: گرد خال بگردد  
  عقل ندارد، که ترک روی تو گوید چشم نباشد، کزان جمال بگردد  
  در هوس بوسه‌ی توایم ولی نیست زهره که کس گرد این سال بگردد  
  تن بزن، ای اوحدی، سخن چه فروشی؟ خوی بد نیکوان به مال بگردد