اوحدی مراغهای (غزلیات)/یار آن کسی بود که به کارت نگه کند
یار آن کسی بود که به کارت نگه کند | باری نگه کنی، دوسه بارت نگه کند | |||||
گاه دعا به نالهی زیرت چو گوش کرد | روز بلا به گریهی زارت نگه کند | |||||
روزی اگر ترا به میان در کشد غمی | دستی بگیرد و ز کنارت نگه کند | |||||
بار کسی بکش، که ز پای ار بیوفتی | باری به اوفتادن بارت نگه کند | |||||
چون مست شد ز بادهی اندوه او سرت | جامی دو کم دهد، به خمارت نگه کند | |||||
از مهر دوستی چه کنی فخر؟ کو ز کبر | هر ساعتی به دیدهی عارت نگه کند | |||||
اغیارات ار نگه نکند هیچ باک نیست | چون اوحدی بکوش، که یارت نگه کند |