اوحدی مراغهای (غزلیات)/یا به نزد خویشتن راهم بده
یا به نزد خویشتن راهم بده | یا مجال ناله و آهم بده | |||||
از دهانت چون نمییابم نشان | بوسهای زان روی چون ماهم بده | |||||
تشنهی چاه زنخدان تو شد | جان من، آبی از آن چاهم بده | |||||
غربت من در جهان از بهر تست | قربت خاصان درگاهم بده | |||||
دوش میگفتی: ز من چیزی بخواه | بوسهای زان لعل میخواهم، بده | |||||
هر چه از من خواستی یکسر تراست | از تو من نیز آنچه میخواهم بده | |||||
یا خیال خود به خواب من فرست | یا دلی بیدار و آگاهم بده | |||||
گنج وصلت هم درین ویرانهاست | آن چنان گنجی ز ناگاهم بده | |||||
بر بساط آرزو چون اوحدی | شاه میخواهم ز رخ، شاهم بده |