اوحدی مراغهای (غزلیات)/یک سخن زان لعل خاموشم بگوی
یک سخن زان لعل خاموشم بگوی | نکتهای شیرینتر از نوشم بگوی | |||||
بر دهانم نه لب و سری که هست | از زبان خویش در گوشم بگوی | |||||
امشبم چون دوش بودن آرزوست | از چه میداری شب دوشم؟ بگوی | |||||
هوش من در گفتن شیرین تست | تا نباید رفتن از هوشم بگوی | |||||
دیشبم پوشیده گفتی: سر بیار | این سخن بییار سر پوشم بگوی | |||||
با دل مجنون من پیغام وصل | پیش از آن کز هجر برجوشم بگوی | |||||
اوحدی، با چشم مستش حال من | گر نکردستی فراموشم بگوی |