اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/شبی پروانهای با شمع شد جفت
شبی پروانهای با شمع شد جفت | چو آتش در فتادش خویش را گفت | |||||
که: پیش از تجربت چون دوست گیری | بنه گردن، که پیش دوست میری | |||||
سخن در دوستداری آزمودست | کزیشان نیز ما را رنج بودست | |||||
دل من زان کسی یاری پذیرد | که چون در پای افتم دست گیرد | |||||
درین منزل نبینی دوستداری | که گر کاری فتد آید به کاری | |||||
چنینها دوستی را خود نشاید | که اندر دوستی یک هفته پاید |