این برگ همسنجی شدهاست.
مینشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رؤیاها
زورق اندیشهام، آرام
میگذشت از مرز دنیاها
روزها رفتند و من دیگر
خود نمیدانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم
بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
مینشینم شاید او آید
عاقبت روزی بدیدارم
تهران- ۱۳۳۴