من خزیدم در دل بستر خسته از تشویش و خاموشی گفتم ای خواب ای سرانگشتت کلید باغهای سبز چشمهایت بر که تاریک ماهیهای آرامش کولبارت را بروی کودک گریان من بگشا و بیر با خود مرا به سرزمین صورتی رنگ پریهای فراموشی