چیزی که خاطر مرا بیدغدغه نمیگذارد اینست که ششصد صحیفهای که ازین
مجلد تاکنون چاپ شده در پرهنگامهترین دورههای زندگی من فراهم و نسخهای
که برای چاپ آماده کردهام و غلطگیریهای چاپخانه را که کردهام در میان
گرفتاریهای گوناگون شبانروزی که حتی راه خواب را بر چشم و مجال رفع خستگی
و آسایش را بر سر انگشت میبست پرداختهام و درین میان که بدین کار مشغول بودم
چندین کتاب دیگر بدستم بود و چندین کار مختلف را میبایست از عهده بر آیم و
آن فراغت بال و وارستگی ذهن که لازمهٔ چنین کارهای دقیق و پر مسئولیت است
حاصل نبود و اگر این کار را هم برکارهای دیگر نمیافزودم کسی چه میداندکه
آیا روزگار باز فرصتی مهیا میساخت که در زمان دیگری که وظیفه کمتر و مجال
اندیشه بیشتر باشد بدین کار بپردازم؟ و آنگهی کسانی را که خواهان این گونه کالا
هستند و از دیر باز کرم و بزرگواری ایشان منتی بزرگ بر من دارد و ازین ناتوان
تهیدست توقعی دارند چه جواب میدادم؟ ناچار ازین همه مشغله و تنگی نیندیشیدم
و هرچه میتوانستم بپیشگاه بخشایش ایشان ریختم و امیدوارم اگر لغزشی و کوتاهی
درین صحایف ببیند باز با همان چشمپوشی که همیشه مرا از آن برخوردار کردهاند
در گذرند و جز اندیشهٔ خدمت چیزی را انگیزهٔ این کار خطیر ندانند.