برگه:تاریخ جرائد و مجلات ایران از محمد صدرهاشمی جلد سوم.pdf/۲۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
حرف ز بعده النون
زنان ایران، زنبور
 

دو، سه، پنج، هفت و هشت آنرا در دست دارم هر شماره آن در چهار صفحه بقطع ۶٬۵ در ۱۲٫۵ اینچ و قیمت اشتراک سالیانه آن ده قران است.

(۶۱۷) زنان ایران

روزنامه زنان ایران در سال ۱۲۹۹ شمسی بطور هفتگی در طهران تأسیس و منتشر شده است

(۶۱۸) زنبور

روزنامه زنبور در طهران بصاحب امتیازی (ش - افشار) و موسی (ح- کسرائی) تأسیس و در سال ۱۳۰۰ شمسی منتشر شده است. شماره اول سال دوم روزنامه در چهار صفحه با چاپ سربی (در مطبعه شرکت برادران باقر‌زاده) بطبع رسیده و دو صفحه نیز کاریکاتور با چاپ سنگی (مطبعه مروی) دارد، در تاریخ شنبه ۱۱ رمضان مطابق ۷ ثور ۱۳۰۱ شمسی منتشر شده است. زنبور در عنوان آن، روز نامه (سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، ) معرفی شده و در ضمن یک سطر نوشته است: «صفحه اول این روزنامه جدی و دارای تصاویر گراوری بزرگان ایران می‌باشد. » گرچه در شماره اول تصویر ندارد ولی در شماره دوم تصویر مشیر الدوله بمناسبت انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی چاپ شده است. محل اداره: طهران. ناصریه. آبونمان سالیانه ۶۰ قران. شش ماهه ۳۵ قران ولایات ۷۰ قران تک شماره ۶ شاهی.

مندرجات زنبور پس از یک سرمقاله، عبارت از مقالات و اخبار مختلف و یک ستون ملخص جراید می‌باشد. در این ستون قسمتی از جراید مختلف نقل شده؛ برای نمونه قسمتی از شماره اول این ستون سال دوم را نقل می‌نمائیم: « انعکاس راجع بانتخابات. زنبور - خبر با واگون عقبی است مرد آزاد پریشان و بی‌باعث ول می‌چرد؛ زنبور - بعقیده بعضی ‌ها بیخود زنده است. دستور اخوت طبع مجانی روزنامه. زنبور - مارا هم از این نمد کلاهی - کار انتقام حق بدست کارگر شمشیر شد؛ زنبور - بله از تیغه چوبی نباشد. آستانه رضوی - انتخاب زنبور. بسته برضایت شماست.. » شماره ۱۸ سال دوم زنبور با داشتن دو صفحه کاریکاتور در تاریخ شنبه ۲۰ ع ۱ مطابق ۱۹ عقرب ۱۳۰۱ شمسی منتشر شده در این شماره تصویر ) قوام الملک شیرازی ( در صنه اول، طبع شده و در صفحه چهار اشعاری تحت عنوان (میومیو) درج گردیده و در آن‌ها شرح حال فرخی مدیر روزنامه طوفان ذکر شده است؛ قسمت اول این اشعار این است:

میو میو

بیشتم مکن که‌ گربه لوسم میومیو
آتش بیار مطبخ رو سم میو میو
 
بودم به بزد‌گر به دکان نانوا
هر روز می‌رساند خدا رزقم از هوا
 
از مو موم شکست دل موش بینوا
حاکم لبم بدوخت بسوزن خدا کوا
 
از درد آن هنوز عبو سم میو میو
پیشم مکن که‌گر به لوسم میو میو
حاکم مرا سفره خود برد بعد از آن
گشتم ز شوق سفره او دست و لب گزان
 

-۱۲-