ریسمان بیرون آورد و بطرف آنها پرتاب کرد قزاقها خیال کردند که بمبی بطرف آنها پرتاب شده همگی رو به ریخته فرار کردند و این عمل سبب خنده و تفریح چند ثانیه ماشد. »
در اینجا قدری بعید بنظر میرسد کسیکه مدتی جنک کرده و چند نفر را کشته و بیش از بدن نیم جانی از او باقی نمانده قادر باشد اولاً فوراً با پر محبوسین ملحق گردد و ثانیاً گلوله پرتاب کند و ثالثاً ورود او در باغشاه با سایرین دریک وقت انجام گیرد و خلاصه اینکه قدری این قسمت از تاریخ آقای ملکزاده مغشوش بنظر میرسد.
در کتاب حکومت تزار و محمد علی میرزا تألیف (ن. ب. مامونتوف) افسر روس که خود در انقلاب مشروطیت حضور داشته و وقایع را آنچه برای العین دیده برشته تحریر در آورده است تفصیل قتل مدیر روح القدس را قسم دیگر آورده و اگر آنچه را این افسر روس یادداشت کرده صحیح بدانیم باید بگوئیم اصلاً روح القدس در باغشاه برده نشده و جزء محبوسین نبوده و معلوم میشود تصویری هم که از ۲۲ نفر در دست است و عکس روح القدس جزء آنهاست ساختگی است و اعتمادی بآن نیست. شرحی که افسر روسی نوشته بنقل از صفحات ۱۰۳ و ۱۰۴ ترجمه کتاب (مترجم شرف الدین میرزا قهرمانی) بدین قرار است:
« کشتگان را در دو صف در حیاط سربازخانه نزدیک مریضخانه گذاشته بودند جمعیت بسیاری دور آنها جمع شده بود.... من برگشتم که مراجعت نمایم، در همین وقت چشمم بقزاقی افتاد که جمعیت را پس و پیش میکرد و بدیوانگان شباهت داشت چشمانش برق میزد و قمه برهنهای را در دست میفشرد. قزاق مذکو، با ناله خفیفی خود را بروی نعش یکنفر وکیل ریش داری انداخت که دو نوار بر دوشش بود. وکیل روسی پهلوی منایستاده بود آهسته بگوشم گفت برادر او پس از جنگ وقتی بقزاقخانه بر میگشته در خیابان چراغ گاز کشته شد. وقتی قزاق قمه خود را بفرق شکافته برادرش تکیه داد من پیش خود گفتم (او راستی دیوانه شده است) او چند کلمه زیر لب گفته تیغه قمه خود را بخونی که هنوز از زخم برادرش جاری بود آغشته قمه را غلاف کرد و ازسر نعش برادر برخاسته از میان جمعیتی که شریک غم اهـ شده بودند بطرف درب میدان مشق روانه شد. شخصی که پهلوی منایستاده بود گفت: رفت انتقام بکشد نمیشود او را نگا داشت الان هیچ نمیفهمد - واژه ناخوانا سیدی برادر او را کشت و موفق بدستگیری او نشدند پس از چند دقیقه دو نفر را بخانه فرمانده تیپ آوردند سه نفر قزاق طنابی را بگردن و دست آنها بسته بود محکم نگاهداشته و قزاق چهار میدو قبضه تفنگ شکاری در دست داشت. این دو نفر را در خیابان چراغ گاز تفنک بدست گرفته بودند در قطار فشتک دیگر فشنک نداشتند ولی تفنگهای آنها هنوز گرم بود. فرمانده تیپ گفت بخدا قسم بخورید که اشتباهی نکردهاید قزاقان گفتند قسم میخوریم که اینها همانهائی هستند که وکیل را کشتند دستور فرمانده تیپ خیلی مختصر ود:« در میدان مشق آنها را دار بزنید تا همه به بینند. »
اسرا را با توسری بیرون بردند آنها خود را تسلیم مقدر و سرنوشت خود کرده هیچ نمیگفتند هر دو بلند قد بودند و سرها را پائین انداخته با ضربت قنداق تفنک
-۳۲۵-