میکردم. اول کسی را که دیدم خود نایبالسلطنه بود که سواره ایستاده و داشت حرکت مینمود در صورتیکه همراهان او تازه از خواب بیدار میشدند.
عباسمیرزا ظهر از شکارگاه مراجعت نمود و این شکار پلنگ بود چونکه روز قبل چوپان خبر داده بود در تپههای اطراف اردو پلنگی دیده شده است. در این شکار پلنگ یک فوج هم سرباز همراه بود و چون به پلنگ برنخوردند سنگی را نشانه نموده مدتی تیراندازی کرده بودند. ایرانیها از صدای تیراندازی خوشحال میشوند و غالباً مشغول این کار میباشند.
عباسمیرزا همینکه از اسب پیاده شد دو مجموعه میوه برای من فرستاد و کمی بعد مرا احضار نمود. پس از احوالپرسی اجازه داد در مقابل شاهزاده روی نمد قرار بگیرم و از کاغذی که حامل بودم سؤال نمود. فوری کاغذ را ارائه دادم. یکی از آنها سواد عهدنامهای بود که بین روس و عثمانی اخیراً در بخارست منعقد شده بود. این قرارداد را مدتی شاهزاده از روی دقت مطالعه نمود بدون اینکه کلمهای بگوید. معلوم بود بآن خیلی اهمیت میدهد بعد رو کرد به حیدرعلیخان که از محارم بود و تنها کسی بود که در آنجا حضور داشت و اشاره نمود از چادر خارج شود و بمن اشاره کرد نزدیکتر بروم.
در باب عهدنامه دولتین روس و عثمانی بعضی بیانات نمود که معلوم بود میخواهد نشان بدهد که کاملا از سیاست دولتین مطلع است و روابط این دو دولت را خوب میداند در میان نوشتجاتی که من همراه برده بودم یکی هم کاغذ گوردون بود که از تفلیس رسیده بود. شاهزاده در خواندن این کاغذ هم دقت مخصوصی بکار برد و مدتی مطالعه مینمود. بعد من سکوت را شکسته و اظهار نمودم گوردون عنقریب از تفلیس مراجعت خواهد نمود و از ژنرال روس اجازه گرفته از راه قرهباغ، گنجه و شیشه مراجعت کند که بتواند متصرفات و قوای روسها را خوب تماشا کند. شاهزاده فوری جواب داد گفت بهبه...! من آنها را خوب میشناسم. روسها گوردون را گول خواهند زد و هر روز یکعده نظامی را با لباسهای تازه از جلوی او دفیله خواهند داد که ما قشون زیاد داریم.