⚬
⚬ ⚬
بعد از یک سال از تهران با هزار زحمت بمشهد مراجعت کردمـ حزب را دیدم در حال خمود، جراید در حال توقیف و رفقا بدون حرارت و امید در پی کسب و کار خود، ولی من خسته نبودم و اگر در سیاست بروی من بسته بود ابواب مبارزات اجتماعی و اخلاقی باز بود لذا نوبهار را بار دیگر با جلب مرحوم نیرالدوله والی دایر کردم و مقالات مسلسل «زن مسلمان» و مقالات اصلاحات دینی و اخلاقی را نوشتن گرفتم.
در بادی امر قونسول روس جلو مرا بشدت گرفت اما باو فهمانیدم که من در سیاست چیزی نخواهم نوشت و دموکراتها قیامی نخواهند کرد و او متقاعد شد، من خوش قلبتر و مردمدوستتر از روسها احدی را ندیدهام و صریح میگویم که روسها در عین خشونت صوری که حتی در عمل هم این خشونت را بروز میدهند، در خوشقلبی و صداقت و مردمدوستی، بشرطی که از در حقیقت با آنها درآئید نظیر ندارند.
یک سال کار کردم، تکفیرم کردند، آزارم دادند، خودیها و دموکراتها بیشتر از دیگران بجرم حقگوئی با من پرخاش کردند و من بکار خود مشغول، تا جنک بینالملل افق جهان را با برق ششلول یکنفر صربی قرمز رنک ساخت.
در همین احوال انتخابات دورهٔ سوم مجلس شورای ملی ۱۳۳۲ در خراسان آغاز و پایان یافت، و من از درجز و کلات و سرخس بوکالت مجلس انتخاب شدم.
روزنامه نوبهار باز از طرف دو قونسولخانه روس و انگلیس که هر دو در جنک شرکت داشتند، توقیف گردید و من بتهران از راه روسیه عزیمت کردم.
در تهران اعتبارنامهٔ من بجرم استشهادهای ملانمایان مشهد و خصومت آخوندهای مجلس در بیغولهٔ مخالفت در افتاد و بعد از ششماه بزحمت از چاله در آمد و قبول گردید!
نوبهار در تهران دایر شد و بازارش رونق گرفت، و در هیجانهای ملی مؤثر افتاد ولی بسبب پیشآمد مهاجرت که شمهای در این تاریخ خواهید خواند بار دیگر توقیف شد، و خود من هم از برابر نهیب جنبش سپاهیان ژنرال باراتوف سردار روسی، ناچار بقم افتادم و در واقعهای دستم خرد شد و مرا بمرکز آوردند!
این قطعه آنوقت گفته شد: