جمهوری خراسان، نیز مانند جمهوری گیلان بود، آقای سید محمد تدین از طرف حزب دموکرات از مرکز بملاقات میرزا کوچکخان زعیم جنگلیان برشت رفته بود، در ضمن سخنانی که از زعیم ملی شنیده بود این بود که: «ما تا هر جا که بتوانیم جلو میرویم و قصد جزم نداریم که ایران را بتصرف آوریم».
از حرکات میرزا و همچنین از طرز رفتار کلنل پیدا بود که قصدشان تصرف ایران و ایجاد حکومت مرکزی صالح نبوده بلکه بهمان ولایاتی که در کف داشته اند قانع بودهاند!
اگر مرحوم میرزا در سال ۱۳۳۶ که تهران بین دولتهای سست و شیرازهدررفته دست بدست میگشت و نوبهار فریاد میزد که: «دولت مرکزی و ثابت و مرکز ثقل لازم است .......» و بر خلاف آمال ما هر دو مـاه یکدولت میافتاد و دولت دیگر میایستاد، اگر مرحوم میرزا در این سال بتهران حمله کرده بود، بدون هیچ شکی دولت ایران مانند موم در دست او و اتباعش نرم شده و بمیل آنها ساخته میشد، و همان کاری که موسولینی بعدها در ایتالیا کرد و از شمال حمله کرد و با سازش سری اهالی پایتخت شهر رم را بدست گرفت و پادشاه ایتالیا نیز بدو تسلیم شد، میرزای ما هم کرده بود...
عین این مطلب را باید دربارهٔ مرحوم کلنل محمد تقیخان اذعان کنیم، چه من در تهران بودم، راست است هنوز سردار سپه بدنام نشده بود، اما محمد تقیخان بسیار نیکنام بود، ژاندارم از قزاق وجیهتر و محبوبتر بود، علاوه ازینها تهران قدرت دفاع نداشت، بقول آقای فرجالله بهرامی وزارتجنگ نتوانست عدهٔ هزار نفری با اسلحه همراه حسین آقای خزاعی بشاهرود بفرستد و بسیلی صورت خود را سرخ نگاه میداشت!... درینصورت هرگاه کلنل شش یا هشتهزار ژاندارم رشید و مسلح و فرمانبردار خود را بجای پخش کردن در جام و باخزر و تربت حیدریه و قوچان گرد آورده عدهای برای حفاظت شهر گذاشته مابقی را مثل فشفشه بروی خزاعی در شاهرود میانداخت، و از آنجا بیمعطلی خود را بتهران میرساند کاری صورت میداد، سردار سپه و قسمتی از نمایندگان گریخته و شهر با سلام و صلوة بدو تسلیم شده بود، و شاه را هم توسط مشیرالدوله و مستوفی و صمصام وسایر ریشسفیدان میتوانست نگاه بدارد