که راه خود را برنگردانم و از همان تنگه آرُدنا روم تا دشمنان دنی که آمُن را از آنها کراهت است نگویند فرعون از ما میترسد و راه خویش را تغییر میدهد (آمُن از خداوندان اهالی مصر است و شرح آن بیاید). چون سرداران طوطْمِس این سخن را شنیدند در جواب او گفتند بلی پدرت آمُن تو را حفظ میکند و ما هم تو را پیروی مینماییم همانطور که باید نوکر پیروی آقای خود نماید. از هر طرف که میروی میآییم. خلاصه طوطْمِس با لشگریانش از آن معبر تنگ گذشتند بدون اینکه احدی به آنها حمله کند و در هفت ساعتی روز از جلگه سردرآوردند. چون آن روز دیر شده بود در کنار نهری اردو زده فردا اوّل روز طوطْمِس قشون خویش را صفآرایی نمود و خود در قلب لشگر جا گرفته با سواران و عرّادههای جنگی به سپاهیان شام حمله کرد. عساکر سوریّه دچار وحشت شده عرّادهها و اسبهای خود را گذاشته به طرف شهر گریختند. ساخلوی شهر چون ترسید قشون دشمن وارد بلده گردد اشاره نموده مستحفظین دروازهها را بستند و فقط راضی شدند سرداران آنها با طناب از حصار بالا روند و خود را در شهر اندازند امّا مصریان به جای اینکه به فتح بلده ماژِدو پردازند به غارتکردن اردوی شام مشغول شدند و دوهزار و صد و سی و دو رأس اسب و نهصد و نود و چهار عرّاده جنگی به دست آوردند. هشتاد و سه نفر از طرف مقابل کشتند و صد و چهل نفر را گرفته اسیر کردند. وقت عصری که قشون به طور دفیله از جلو فرعون میگذشت و غنایم را عرضه میداد پادشاه به آنها ملامت کرده گفت اگر شهر ماژِدو را گرفته بودید پدرم آمُن نعمت بیحسابی به من عطا فرموده بود زیرا که تمام رؤسای
برگه:تاریخ ملل قدیمه مشرق - چاپ اول.pdf/۳۳
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۲۹