به ایشان ملحق شود امّا در خواب فتاه از ارباب انواع را دید که او را از رفتن به میدان جنگ منع میکند. لشگر مصری با نبودن پادشاه به جنگ پرداخت و حملهکنندگان را شکست داد. پادشاه لیبی کمان و ترکش و سراپرده خود را گذاشته فرار کرد. وحشیان از مصر گریختند و سواران مصری آنها را تعاقب نمودند. مینفتاه برای علامت نصرت و ظفر دستهای کشتگان از دشمن را بریده به تِبِس آورد، بعبارة اخری مظفّر و منصور مراجعت کرد.
رامسس سیّم و افسانه رامسینیت سلاطین آخری سلسله دوازدهم نتوانستند اقتدار خود را حفظ کنند. حکّام ولایات از اطاعت سرپیچیدند بلکه بعضی درصدد برآمدند که دارای اسم پادشاهی شوند.
در مصر سفلی اهالی خارجه بسیار بودند. بعضی از نسل قبایل صحرائی که سابقاً با قوم هیکسُس آمده، برخی اسیران جنگی که سِتی و رامسس آورده تا آنها را به کار ساختن ابنیه وادارند، این مردم اجنبی شوریدند و از این جهت چندین سال وضع مصر مغشوش بود چنانکه بعدها رامسِس سیّم گفته است (مملکت هرج و مرج و در دست حکّامی بود که یکدیگر را میکشتند وقتی یک نفر شامی از میان حکمرانان رئیس شد و تمام ولایات را مجبور نمود که در تحت اطاعت او درآیند).
سلسله سلاطین جدید که سلسله بیستم باشد دوباره مملکت را بلند کرد و پادشاهی که از تِبِس برخاسته بود مردم خارجه را از دلتا بیرون نمود و بر تمام ولایات و نواحی مستولی و مسلّط شد و معابد و آداب