بلکه آمازیس به ایشان اجازه داده بود که برای ارباب انواع خود معابد بنا نمایند.
دشمنان آمازیس او را از همراهی با خارجه ملامت میکردند و میگفتند به واسطهٔ افراط در شرب به کارها نمیرسد و زیاده از اندازه سر سفره مینشیند و خیلی به شوخی میل دارد. روزی دوستان آمازیس به او گفتند شما نمیتوانید حفظ رتبهٔ خود نمایید، بر شماست که تمام روز روی تخت سلطنت نشینید و مشغول مهام ملکی باشید، اگر چنین کنید مصریها معتقد میشوند که شما حقیقتاً سلطنت میکنید. آمازیس مثلی برای ایشان آورده گفت: آیا نمیدانید زه کمان را وقتی میکشند که بخواهند آن را به کار اندازند و چون کار خود را صورت دادند باز زه را رها میکنند، چه اگر زه را همواره بکشند به زودی خواهد گسست. همچنین اگر انسان لاینقطع به چیزهای جدّی مشغول شود کمکم دیوانه یا احمق خواهد شد. پس من بیجهت نیست که وقت خود را میان کار و بعضی خوشگذرانیها قسمت کردهام.
باز دشمنان آمازیس در عالم عیبجوئی نسبت به او میگفتند این پادشاه در اصل رعیّت بوده. او خواست آنها را نصیحت کند حوضی از طلا داشت که چون میخواست سر سفره رود خود یا مهمانهایی که داشت پای خویش را در آن حوض میشستند. آمازیس آن حوض را قطعهقطعه کرد و با قطعات آن مجسّمهای از ربالنّوع ساخت و آن را در شهر بر مردم عرضه داشت. اهالی آن بت را پرستیدند. آمازیس ایشان را طلبیده گفت این خداوندی که شما میپرستید حوضی از طلا