این برگ همسنجی شدهاست.
قج
او کرده، و عذار گلن و نسرین زیب و طراوت از شعر آبدار او گرفته، و قدّ[۱] شمشاد و قامت دلجوی سرو آزاد اعتدال و اهتزاز از استقامت رای او پذیرفته:
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ | قبول خاطر و لطف سخن خدادادست |
و بیتکلّف هر درّ و گوهر که در طرف دکّان جوهری طبیعت موجود بود از بهر زیب و زینت دوشیزگان خلوت سرای ضمیرش در سلک نظم کشیده، لاجرم چون خود را بلباس و کسوت عبارت و حلیهٔ استعارت آراسته دید زبان بدعوی برگشاد و گفت:
دور مجنون گذشت و نوبت ماست | هرکسی پنج روز[۲] نوبت اوست |
و با موافق و مخالف بطنّازی و رعنائی درآویخته و در مجلس خواص و عوام و خلوتسرای دین و دولت پادشاه و گدا و عالم و عامی بزمها ساخته و در هر مقامی شَغَبها[۳] آمیخته و شورها انگیخته،