این برگ همسنجی شدهاست.
قیز
گر در خیال چرخ فتد عکس تیغ او | از یکدگر جدا شود اجزای توأمان[۱] | |||||
حکمش روان چو باد در اطراف برّ و بحر | مِهْرش نهان چو روح در اعضای انس و جان | |||||
ای صورت تو ملک جمال و جمال ملک | وی طلعت تو جان جهان و جهان جان | |||||
تخت تو رشک مسند جمشید و کیقباد | تاج تو غبن[۲] افسر دارا و اردوان | |||||
تو آفتاب ملکی و هر جا که میروی | چون سایه از قفای تو دولت بود دوان[۳] | |||||
ارکان نپرورد چو تو گوهر بهیچ قرن | گردون نیاورد چو تو اختر بصد قران | |||||
بیطلعت تو جان نگراید بکالبد | بینعمت تو مغز نبندد در استخوان | |||||
هر دانشی که در دل دفتر نیامدست | دارد چو آب خامهٔ تو بر سر زبان | |||||
دست ترا بابر که یارد شبیه کرد | چون بدره بدره این دهد و قطره قطره آن | |||||
با پایهٔ جلال تو افلاک پایمال | وز دست بحر جود در دهر داستان | |||||
بر چرخ علم ماهی و بر فرق ملک تاج | شرع از تو در حمایت و دین از تو در امان | |||||
ای خسرو منیع جناب رفیع قدر | وی داور عظیم مثال رفیعشان |
- ↑ چنین است در تقوی ۲ و سودی، منعمالدّین: نایمان (کذا ?)، باقی نسخ: آسمان،
- ↑ چنین است صریحاً واضحاً در منعم و سودی (یعنی غبن با غین معجمه و باء موحّده)، سایر نسخ: «عین» با عین محمله و یاء مثنّاة تحتانیّه، و آن تصحیف واضح است،
- ↑ چنین است با دال مهمله از دویدن در ملک و سودی، سایر نسخ: روان (با راء مهمله)،