برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۱۱۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
قیط
  وین اطلس مقرنس زرد و ز زرنگار چتری بلند بر سر خرگاه خویش دان  
  بعد از کیان بملک سلیمان[۱] نداد کس این ساز و این خزینه و این لشکر گران  
  بودی درون گلشن و از پردلان تو در هند بود غلغل و در زنگ بُد فغان  
  در دشت روم[۲] خیمه زدیّ و غریو کوس از دشت روم رفت بصحرای سیستان  
  تا قصر زرد[۳] تاختی و لرزه اوفتاد در قصرهای قیصر و در خانهای خان  

    نه دیوار خشت و نه آهن درا و برهان صریحاً میگوید که این کلمه را پاذیر با ذال معجمه و پازیر با زاء معجمه نیز خوانده‌اند، و این حدس آقای دهخدا بسیار نزدیک بواقع بنظر میآید بخصوص که در نسخهٔ آقای رشید یاسمی نیز چنانکه ملاحظه شد این کلمه «بازیر» با باء موحّده مرقوم است و معلوم است که در نسخ قدیمه باء فارسی و باء عربی را بیک شکل یعنی با یک نقطه مینوشته‌اند، ولی معذلک کلّه من جرئت نکردم که متن را بر خلاف اکثریّت نسخ به «پازیر» تصحیح کنم، و در هر صورت در بیت خواجه مناسب معنی مطلق ستون یا ستون خیمه است که اکنون «دیرک» گویند نه معنی چوبی که بجهت استحکام پشت دیوار شکسته زنند تا نیفتد چه از سیاق کلام واضح است که مراد تشبیه ابر است بسایبان خیمه یعنی چادر خیمه و تشبیه کوه بستون خیمه،–

  1. مراد از «ملک سلیمان» مملکت فارس است، رجوع شود بحواشی آخر کتاب و برسالهٔ «ممدوحین سعدی» تألیف نگارندهٔ این سطور محمّد قزوینی ص ۷۷ – ۷۹، و بفهرست اعلام همین دیوان حاضر،– کلمهٔ بعد در اغلب نسخ همین قسم است یعنی «نداد» بعضی نسخ نیافت،
  2. دشت روم که سابق دشت رون با نون نیز میگفته‌اند مرغزاری و قریه‌ایست در بلوک ممسنی حالیّه (شولستان قدیم) و این بلوک واقع است در مابین مغرب و شمال شیراز و قصبهٔ آن موسوم است به فهلیان که تا شیراز قریب بیست و یک فرسخ مسافت دارد، و دشت روم واقع است در شمال فهلیان بمسافت دوازده فرسخ، و از دشت روم تا مایین هفت