برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۱۳۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۸
  ای صبا گر بجوانان چمن بازرسی خدمت ما برسان سرو و گُل و ریحان[۱] را  
  گر چنین جلوه کند مغبچهٔ باده فروش خاکروب در میخانه کنم مژگان را  
  ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان من سرگردان را  
  ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند در سر کار خرابات کنند ایمان را  
  یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که بآبی نخرد طوفان را  
  برو از خانهٔ گردون بدر و نان مطلب کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را  
  هر که را خوابگهِ آخر مشتی خاکست گو چه حاجت که بافلاک کشی ایوان را  
  ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد وقت آنست که بدرود کنی زندان را  
  حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی  
  دام تزویر مکن چون دگران قرآن را  
۱۰  دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما  ۴
  ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون روی سوی خانهٔ خمّار دارد پیر ما  
  در خرابات طریقت ما بهم منزل شویم کاین چنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما  
  1. در نسخهٔ (خ): گل ریحان (بدون واو عاطفه)