این برگ همسنجی شدهاست.
۱۵
برسان بندگی دختر رز گو بدرآی | که دم و همّت ما کرد ز بند آزادت | |||||
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست | جای غم باد هران دل که نخواهد شادت | |||||
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت | بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت | |||||
چشم بد دور کزآن تفرقهات بازآورد | طالع نامور و دولت مادرزادت | |||||
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح | ||||||
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت |
۱۹ | ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست | منزل آن مه عاشقکش عیّار کجاست | ۱۵ | |||
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش | آتش طور کجا موعد دیدار کجاست | |||||
هر که آمد بجهان نقش خرابی دارد | در خرابات بگوئید که هشیار کجاست | |||||
آنکسست اهل بشارت که اشارت داند | نکتها هست بسی محرم اسرار کجاست | |||||
هر سر موی مرا با تو هزاران کارست | ما کجائیم و ملامتگر بیکار کجاست | |||||
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش | کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست | |||||
عقل دیوانه شد آن سلسلهٔ مشکین کو | دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست | |||||
ساقی و مطرب و می جمله مهیّاست ولی | عیش بی یار مهیّا نشود یار کجاست |