این برگ همسنجی شدهاست.
۶۹
دوتا شد قامتم همچون کمانی | ز غم پیوسته چون ابروی فرّخ | |||||
نسیم مشک تاتاری خجل کرد | شمیم زلف عنبربوی فرّخ | |||||
اگر میل دل هر کس بجائیست | بود میل دل من سوی فرّخ | |||||
غلام همّت آنم که باشد | ||||||
چو حافظ بنده و هندوی فرّخ |
۱۰۰ | دی پیر می فروش که ذکرش بخیر باد | گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد | ۱۶۴ | |||
گفتم بباد میدهدم باده نام و ننگ | گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد | |||||
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست | از بهر این معامله غمگین مباش و شاد | |||||
بادت بدست باشد اگر دل نهی بهیچ | در معرضی که تخت سلیمان رود بباد | |||||
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالتست | ||||||
کوته کنیم قصّه که عمرت دراز باد |
۱۰۱ | شراب و عیش نهان چیست کار بیبنیاد | زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد | ۱۶۸ | |||
گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن | که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد | |||||
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ | از این فسانه هزاران هزار دارد یاد |