این برگ همسنجی شدهاست.
۱۶۱
شکسته گشت چو پشت هلال قامت من | کمان ابروی یارم چو وسمه باز کشید | |||||
مگر نسیم خطت صبح در چمن بگذشت | که گل ببوی تو بر تن چو صبح جامه درید | |||||
نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود | گل وجود من آغشتهٔ گلاب و نبید | |||||
بیا که با تو بگویم غم ملالت دل | چرا که بیتو ندارم مجال گفت و شنید | |||||
بهای وصل تو گر جان بود خریدارم | که جنس خوب مبصّر بهر چه دید خرید | |||||
چو ماه روی تو در شامِ زلف میدیدم | شبم بروی تو روشن چو روز میگردید | |||||
بلب رسید مرا جان و برنیامد کام | بسر رسید امید و طلب بسر نرسید | |||||
ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند | ||||||
بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید |
۲۳۹ | رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید | وظیفه گر برسد مصرفش گلست و نبید | ۲۰۴ | |||
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست | فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید | |||||
ز میوهای بهشتی چه ذوق دریابد | هر آنکه سیب زنخدان شاهدی نگزید | |||||
مکن ز غصّه شکایت که در طریق طلب | براحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید | |||||
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز | که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید |