این برگ همسنجی شدهاست.
۱۶۶
سخن سربسته گفتی با حریفان | خدا را زین معما پرده بردار | |||||
بروی ما زن از ساغر گلابی | که خواب آلودهایم ای بخت بیدار | |||||
چه ره بود این که زد در پرده مطرب | که میرقصند با هم مست و هشیار | |||||
از آن افیون که ساقی در می افکند | حریفانرا نه سر ماند نه دستار | |||||
سکندر را نمیبخشند آبی | بزور و زر میسّر نیست این کار | |||||
بیا و حال اهل درد بشنو | بلفظ اندک و معنیّ بسیار | |||||
بت چینی عدوی دین و دلهاست | خداوندا دل و دینم نگه دار | |||||
بمستوران مگو اسرار مستی | حدیث جان مگو با نقش دیوار | |||||
بیمن دولت منصور شاهی[۱] | علم شد حافظ اندر نظم اشعار | |||||
خداوندی بجای بندگان کرد | ||||||
خداوندا ز آفاتش نگه دار |
۲۴۶ | عید است و آخر گل و یاران در انتظار | ساقی بروی شاه ببین ماه و می بیار | ۲۴۸ | |||
دل برگرفته بودم از ایّام گل ولی | کاری بکرد همّت پاکان روزهدار |
- ↑ ق س: بیمن دولت سلطان غضنفر.