این برگ همسنجی شدهاست.
۲۵۱
محتسب داند که حافظ عاشقست | ||||||
واصف ملک سلیمان نیز هم |
۳۶۴ | ما بیغمان مست دل از دست دادهایم | همراز عشق و همنفس جام بادهایم | ۳۳۸ | |||
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند | تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم | |||||
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهٔ | ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم | |||||
پیر مغان ز توبهٔ ما گر ملول شد | گو باده صاف کن که بعذر ایستادهایم | |||||
کار از تو میرود مددی ای دلیل راه | کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم | |||||
چون لاله می مبین و قدح در میان کار | این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم | |||||
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست | ||||||
نقش غلط مبین که همان لوح سادهایم |
۳۶۵ | عمریست تا براه غمت رو نهادهایم[۱] | روی و ریای خلق بیکسو نهادهایم | ۳۴۸ | |||
طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم | در راه جام و ساقی مه رو نهادهایم |
- ↑ ق س و سودی بجای این مصراع: ما پیش خاک پای تو صد رو نهادهایم.– در خ م نخ این غزل را با همین اختلاف صورت در مصراعِ اوّلِ مطلعْ عیناً در دو موضع مختلف از باب میم تکرار کردهاند ولی با اندک تغییری در ترتیب ابیات و شمارهٔ آنها.