برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۳۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۰۶
۴۳۹  دیدم بخواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی  ۴۸۱
  تعبیر رفت یار سفرکرده میرسد ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی  
  ذکرش بخیر ساقی فرخنده فال من کز در مدام با قدح و ساغر آمدی  
  خوش بودی ار بخواب بدیدی دیار خویش تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی  
  فیض ازل بزور و زر ار آمدی بدست آب خضر نصیبهٔ اسکندر آمدی  
  آن عهد یاد باد که از بام و در مرا هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی  
  کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم مظلومی ار شبی بدرِ داور آمدی  
  خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق دریادلی بجوی دلیری سرآمدی  
  آنکو ترا بسنگدلی کرد رهنمون ای کاشکی که پاش بسنگی برآمدی  
  گر دیگری بشیوهٔ حافظ زدی رقم  
  مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی  
۴۴۰  سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو بالطاف خداوندی  ۴۹۵
  دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصودست بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی  
  قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز ورای حدّ تقریرست شرح آرزومندی