برگه:حافظ قزوینی غنی.pdf/۴۹۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۶۸
  دختری شب‌گرد تند تلخ گلرنگست و مست گر بیابیدش بسوی خانهٔ حافظ برید  

ایضاً له

  برادر خواجه عادل طاب مثواه پس از پنجاه و نه سال از حیاتش  
  بسوی روضهٔ رضوان سفر کرد خدا راضی ز افعال و صفاتش  
  خلیل عادلش پیوسته بر خوان وز آنجا فهم کن سال وفاتش  

ایضاً له

  بر تو خوانم ز دفتر اخلاق آیتی در وفا و در بخشش  
  هر که بخراشدت جگر بجفا همچو کان کریم زر بخشش  
  کم مباش از درخت سایه فکن هر که سنگت زند ثمر بخشش  
  از صدف یاد دار نکتهٔ حلم هر که برّد سرت گهر بخشش  

ایضاً له

  زان حبّه خضرا خور کز روی سبک روحی هر کو بخورد یک جو بر سیخ زند سی مرغ  
  زان لقمه که صوفی را در معرفت اندازد  
  یک ذرّه و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ