این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
کرم ابریشم
در پیله تا بهکی بر خویشتن تنی؟
-پرسید کرم را مرغ از فروتنی-
تاچند منزوی در کنج خلوتی؟
در بسته تا بهکی، در محبس تنی؟
در فکر رستنم -پاسخ بداد کرم-
خلوت نشستهام زینروی منحنی.
فرسود جان من از بس بهیک مدار
برجای ماندهام چون فطرت دنی.
همسالهای من پروانگان شدند
جسَتند از این قفس، گشتند دیدنی،
یا سوخت جانشان دهقان به دیگدان،
جز من که زندهام در حال جانکنی.
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پَر برآورم بهر پریدنی.
اینک تو را چه شدکای مرغ خانگی!
کوشش نمی کنی؟ پرَی نمی زنی؟
پا بندهي چهیی ؟ وابستهی کهیی؟
ناکی اسیری و در حبسِ دشمنی؟
۱۸ فروردین ۱۳۰۸